پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 25 روز سن داره

پارسا كوچولو

برنده مسابقه نی نی های فشن

چند روز پیش تو وبلاگ نی نی مد یه مسابقه بود که روزهای آخر از طریق نسیم جون ( مامان آرتین ) باخبر شدم و پارسا رو شرکت دادم یکی از برنده های این مسابقه پسر خوشتیپ من بود خاله راضیه زنگ زده بود که قضیه برنده شدن چیه که بعضی ها تبریک گفتن یادم اومد که به عنوان یه خاطره ثبتش کنم و از کسایی که به پارسا رای دادن تشکر کنم .  آدرس وبلاگ نی نی مد http://ninimod.niniweblog.com/ ...
22 آذر 1391

روزهای خوش و ناخوش پارسا

سلام دوستان وقتی باردار بودم نذر کردم پارسا سالم بدنیا بیاد هر سال محرم به نیت سلامتیش نذری بپزم چون تو آپارتمان نمیشه هر سال زحمتش رو به خاله شمسی میدیم روز جمعه گذشته رفتیم خونه خاله پارسا حسابی درگیر بازی با شوهر خاله بود و حسابی بهش خوش گذشت از اولی که شروع به تقسیم غذا کردیم همش می گفت غذا میخوام جاتون سبز خیلی خوشمزه شده بود ( عدس پلو) پارسا علاقه خاصی به غذا توی ظرفهای یکبار مصرف داره تا آخر شب مشغول خوردن بود بابا می گفت : نذری کیه ؟ جواب می داد : هاتا (پارسا) اما روز شنبه یه اتفاق بد واسه پارسا افتاد رفته بود دستشویی پاهای تپلش چون خیس بود تو دمپایی گیر کرده بود وقتی می خواست درشون بیاره یه لحظه ازش غافل شدم ...
21 آذر 1391

اولین اردوی پارساجان

شاید برای خیلی ها جالب باشه که بچه های دو سه ساله تو یه ماشین باهم بشینن و برن گردش    پارسا و دوستاش دیروز برای اولین بار رفتند اردو . ساعت 8 صبح رفتیم مهد تا همه بچه ها جمع شدن ساعت 9 بود که دیگه ماشین حرکت کرد یه اتوبوس بود یه مینی بوس بچه های گروه دو تا سه سال سوار مینی بوس شدن خیلی باحال بود روی یه صندلی جفت سه تا بچه کوچولو نشسته بودن . پارسا از تو ماشین دست تکون می داد و بوس می فرستاد . رفته بودن پارک بادی سرپوشیده که حسابی بهشون خوش گذشته بود هر چند که تا ساعت 12 برگشتند ولی یه تجربه جمعی خیلی خوب واسه همه بچه ها بود.   انشاءاله که همیشه خوش باشی عشق من   ...
16 آذر 1391

پارسا و دهه محرم

سلام دوستان عزیز ببخشید دیر اومدم . ایام عزاداری امام حسین (ع) رو خدمت همتون تسلیت عرض می کنم. ما که سعی کردیم تا اونجایی که امکان پذیر بود پارسا رو ببریم هیئت و مراسم های عزاداری تا از همین الان با مراسم وآئین های مذهبی کشورمون آشنا بشه . البته ناگفته نمونه که خودش واقعا علاقمنده و این چند روز دائم می گفت حسین حسین - یا حسین و یا صلوات می فرستاد و با شور خاصی سینه زنی می کرد چون من شبها تا ساعت 8 سرکار بودم بابای پارسا می رفت مهد دنبالش. از قبل زنگ می زدم تا آماده باشه مدیر مهد گفت پارسا چقدر میره مهمونی ٰگفتیم مهمونی نیست میره هیئت خیلی تعجب کرده بودن چون همیشه تو مهد با رقصش همه رو سرگرم میکنه می گفتن پارسا و هیئت ؟؟؟؟!...
7 آذر 1391
1